یک تازه مسلمان شده
| ||
واستعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین
این روزهایی که علی در زندگی من هست ، وقتی به شیرین کاری ها و خنده های دلچسبش نگاه میکنم، و وقتی که به خودم بعنوان مادر علی نگاه میکنم یک چیزی توی سینه ام درد میگیرد و دلم هوای مادرم را میکند. مادری که نتوانست با انتخاب من کنار بیاید و بین آبرویش در بین اطرافیان و دخترش، آبرویش را انتخاب کرد و دخترش را برای همیشه ترک کرد. این روزها که دلتنگی مادروپدرم یک جور بدی اذیتم میکند راهی ندارم جز پناه آوردن به قرآن. باز کردن قرآن و آمدن این آیه. قرآن همیشه بامن حرف میزند.همیشه. این بار هم که با دل گرفته ، آن را بازکردم جواب تمام دلتنگی هایم را بااین آیه داد... استعینوا بالصبر و الصلاه... صبر. صبر. صبر. خدا برای صابرین وعده های قشنگی داده و از آنجایی که "وعدالله حقا" ، این بار هم دل به کمک قرآن میدهم و همچنان صبرمیکنم. صبرمیکنم به امید وعده های زیبایش.
امروز وقتی با علی بازی میکردم یک جور عجیبی دلم میخواست مادرم هم پیشم بود و مادر بودنم را میدید. مادرم باید علی من را ببیند. ولی من دیگر شماره ای از مادرم ندارم. تصمیم گرفتم با برادرم تماس بگیرم.ولی او هم شماره اش را تغییر داده بود. باخواهرم تماس گرفتم و درکمال ناباوری جواب داد. برخلاف تصورم او هم ابراز دلتنگی کرد و گفت که دلش میخواهد مرا ببیند. به او گفتم من مادر شدم. خیلی خوشحال شد. گفت سعی خودش را میکند که به ایران و به دیدنم بیاید. ولی گفت که از این تماس امروزمان نباید کسی باخبر شود. و گفت که خودش خبر نهایی را میدهد. و من مدتی بااو تماس نگیرم. سخت هستش رابطه پنهانی با کسانی که با آنها بزرگ شدی. از صمیم قلب،دلم میخواهد او را ببینم. دعا میکنید این خواسته م عملی بشه؟ [ یکشنبه 94/12/2 ] [ 5:44 عصر ] [ (زهرا) sophie Noriia ]
|
بازدید امروز: 9 بازدید دیروز: 1 کل بازدیدها: 54449 |
|
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |