بايد عرض کنم که نماز مانند بسياري از عبادات در اديان مختلف الهي مثل مسيحيت يک نوع ارتباط همگاني با خداوند متعال است. مثل همان عبادتهاي مخصوص مسيحيان که اشاره اي بدان رفت.

فلسفه اصيل نماز در اسلام همانطور که خداوند متعال در متاب خودش بيان کرده است براي ياد خدا بودن است. اما اينکه مگر نميشود تنها و به شکلهاي ديگر با خدا ارتباط داشت؛ جواب اين است که ميشود. اما يکي از فلسفه هاي نماز در يک وقت خاص به شکل خاص و خصوصا نماز به جماعت را ميتوان بحث تضاعف انرژي که امروزه بحث ثابت شده علمي است بيان کرد. مسلمانان خصوصا در اول قوت وقتي ميدانند که ميليونها مسلمان همزمان با آنها درمقابل يک ذات خالق واجب الوجود احد صمد قرار دارد و همه در مقابل آو کرنش ميکنند به همان شيوه اي که فقير و غني و سياه و سفيد و بزرگو کوچک يکسانند، يک حس امنيتي در وجودشان قرار ميگيرد.

و البته اين نماز باعث ميشود تا انسان بتواند. به کمک همين اعمال که در روز چند بار تکرار ميکند در مقابل مشکلات ، سختي ها ، گناهان خود را به همان خالق يکتاي سرمدي متصل کند. و با اين عمل زيباي عبادي بتواند خدا را در تمام لحظه لحظه هاي زندگي اش احساس کند.

اگه تو ضيح بيشتري لازم است باز بفرماييد تا خدمت برسم.

اما اگر ملتزم به دين خاصي شد،ديگر نميتواند از قانونهاي داخلي اين دين خود را بري بداند.

مثل اينکه کسي ميخواهد در يک اداره اي استخدام شود. در ابتدا کسي اورا مجبور نکرده که برود در اين اداره ميتواند برود در هزاران اداره ديگر؛ اما اگر آمد در ايناداهر خاص و استخدام شد بايد ملتزم به قوانين آن اداره باشد. نميتواند بگويد چرا اين قانون را وضع کرديد و هکذا .

اين هم طرف ديگر.

خدا قوت

پيام شمارا ديدم و از آنجا به وبلاگتان رسيدم.پست ثابت را که خواندم بسيار خوشحال شدم. براي ما بسيار ارزشمند است يک نفر مثل شما بخواهد بي غرض و اسلام را بشناسد.
اگر اجازه بدهيد بي مقدمه ميرم سر مطالبي که نوشتيد تا به مسئله نماز برسيم.
در يک قسمت فرموديد که اصلا چرا خداي شما گفته بايد نماز خوند؟

يک نکته اينجا هست که يقينا شما هم خودتون قبول داريد اما ناخواسته به شکل ديگري در متنتون لحاظ شده اينه که خداي مسلمانان و خداي مسيحيان يکي است و تفاوتي ندارد. پس خداي ما همان خداي شماست و خداي شما همان خداي ما مسلمانان.

اما در خصوص نماز ما مسلمانان بحث هاي زيادي داريم. چرايي کلي اينکه چرا نماز ميخوانيم در حد پايين استدلال همين است که هر ديني قانونهاي خودش را داردمثلا در يهوديت غسل تعميد است.در مسيحيت مراسم روزهاي يکشنبه هست و در اسلام هم احکامي مانند اين. حقيقتا نميتوان به يهوديان گفت شما چرا غسل ميدهيد يا به مسيحيان گفت چرا روز هاي يکشنبه را به کليسا ميرويد و هکذا.

اين از يک طرف.